خیلی وقته فراموشم شده نوشتن حس و حال نوشتن ندارم ...

خیلیا که سر میزدن به خاطره اینکه کامنتهاشون تایید نشد و بی جواب مونده دیگه سر نمیزنن :D

خب حقم دارن عیب نداره ...

حسابی سرم شلوغه و درگیره پروژه و گدروندن کارورزیم

یه تجربه ی خوبه

روزهای خندون و تقریبا شاد البته اگه بعدش از حلقم نزنه بیرون...

امروز به خدمتکار همین جایی که کارورزم نگاه میکردم آقای کوزه گر یه آدم مهربون که روزهای اول عبوس بود اما الان که فامیلیمو بلده تقریبا اخت شده داشت سطلهای کنار میزهارو بر میداشت که یه انگشتر تو انگشت حلقش توجه امو جلب کرد چقدر بوسیدن داشت اون دستای زحمتکش وفادارش به زندگی ...


امیر علی عشقم مریض شده بستری شده تو بیمارستان تب و بیرون روی داره دعا کنید نفسم مرخص شه

از بس توله سگ شیرینه همش چشم میخوره :) 

دلم واسه همتون تنگ شده خیلی زیاد

ممنونم از یه دوست مهربون که همیشه با کامنتهاش همراهیم کرده با این علامت میفهمه خودش کیه

منظورم شکلک نیشخنده :ِD

فعلاااااااااااااااااااااااااااا تا یه نوشتن دیگه